برای مدیران ایرانی

مقالات و نکات مدیریتی برای ارتقای تولید ملی

برای مدیران ایرانی

مقالات و نکات مدیریتی برای ارتقای تولید ملی

تفاوتـهای نامحسـوس در زنـان و مـرد


تفاوتـهای نامحسـوس در زنـان و مـرد

 آلن پیز (Allan Pease)، استاد ولادیمیر پوتین نخست وزیر کنونی روسیه و نویسنده
یکی از ده کتاب پر فروش ارتباطات قرن با نام "چرا مردان گوش نمی‌دهند و زنان
نمی‌توانند نقشه بخوانند"، ترجمه شده به شصت زبان با فروش بیش از یازده میلیون
نسخه و مرد شماره یک فنون مذاکرات و تحلیل حرکات بدن و نویسنده پانزده جلد
کتاب مطرح در جهان بود. آلن پیز، عضو انجمن بیمه‌گران و موسسه تحقیقات مدیریت
آمریکاست. آنتونی رابینز، نویسنده نامدار درباره او می‌گوید: من با شرکت در
دوره آموزشی و شنیدن و به کار بردن ایده‌های فوق العاده آلن، قدرت ارتباطات
خود را چندین برابر کردم.
خلاصه‌ای از مباحث آلن پیز در سمینار بین‌المللی مدیریت فنون ارتباطات،
مذاکرات و فروش که در مورد تفاوتهای زنان و مردان عنوان شده را در ادامه ایمیل
مرور می‌کنیم که امیدواریم برای شما دوستان درخور توجه باشد.
تفاوت در سیستم بینایی :
شبکیه، داخلی‌ترین لایه چشم دو نوع گیرنده دارد: سلول‌های استوانه‌ای (١٣٠
میلیون) که در نور ضعیف تحریک می‌شوند و سفید و سیاه را تشخیص می‌دهند و
سلول‌های مخروطی (هفت میلیون) که به ما توانایی دیدن رنگ و جزییات ظریف اشیا
را می‌دهند. این سلول‌های مخروطی را کروموزوم X منتقل می‌کند. زنان دو
کروموزوم X دارند. به این دلیل، بیش از مردان دارای سلول‌های مخروطی هستند و
در نتیجه، رنگ اشیا را بسیار واضح‌تر دیده و توصیف می‌کنند. مردان تنها قادر
به توصیف رنگ‌های اصلی هستند: قرمز، آبی، و زرد. زنان می‌توانند رنگ‌های شیری،
نیلی، ارغوانی، بنفش و سدری را نیز توصیف کنند.
سفیدی چشم در انسان کاملا واضح است. این بخش حرکت چشم‌ها و تغییر جهت دید را
که هر دو برای ارتباط بین انسان‌ها ضروری است، در انسان ممکن می‌سازد. سفیدی
چشم زنان بیش از مردان است، چرا که ارتباط مستقیم با افراد بخش اصلی فرایند
برقراری ارتباط در زنان است و هر چه سفیدی چشم بیشتر باشد، بیشتر می‌توان
سیگنال‌های گوناگون بصری را ارسال و یا دریافت کرد. به این وسیله، بهتر
می‌توان تغییر مسیر طرف مقابل را دنبال کرده و تجزیه و تحلیل کرد.زنان نسبت به مردان از حس بینایی قوی‌تری نیز برخوردارند؛ گویی برای مدیریت
خانه، دارای یک نوع نرم افزار مغز هستند که آنان را قادر می‌سازد پیرامون خود
را تا دست کم ٤٥ درجه از چپ و راست و همچنین از بالا و پایین خود ببینند.زاویه دید گسترده بسیاری از زنان حتی تا ١٨٠ درجه هم می‌رسد. چشمان مردان
بزرگتر از چشمان زنان است و برای دیدی تونل مانند ولی بسیار دور برنامه ریزی
شده‌اند. به عبارت دیگر، او می‌تواند چیزهایی را که درست مقابلش است، روشن
ببیند؛ حتی در فاصله‌ای دور مثل دیدن با یک ذره‌بین.
کره‌ای که ناپدید شد !هر زنی در این جهان؛ در حالی که مرد جلوی یخچال ایستاده، چنین گفت و گویی با
او داشته است:
-
دیوید: کره کجاست؟
-
جین: تو یخچال
-
دیوید: اینجا تو یخچال که نیست، کجا گذاشتی‌اش؟
-
جین: همون جاست. خوب چشماتو باز کن!
-
دیوید: نه، حتما گذاشتیش جای دیگه. میگم تو یخچال نیست.
در این مرحله از گفت و گو، جین با گام‌های بلند به آشپزخانه می‌آید و دستش را
درون یخچال برده و مثل شعبده بازی کره را بیرون می‌آورد. مردان بی‌تجربه اغلب
این مسأله را به عنوان یک کلک معمولی قلمداد می‌کنند و زنان را متهم می‌کنند
که چیزها را در کشو و یا کمد پنهان می‌کنند؛ جوراب‌ها، کفش‌ها، لباس‌های زیر،
مربا، کره، سوئیچ خودرو و کیف پول همه سر جایشان هستند. فقط مردان نمی‌توانند
آنها را ببینند. زن با زاویه دید گسترده، محتویات درون یخچال و یا کمد را بدون
چرخش سر می‌بینند، در حالی که مردان سرشان را از چپ به راست و از بالا به
پایین می‌چرخانند تا شیئ ناپدید شده را بیابند.
این تفاوت در قدرت دید زن و مرد، تأثیرات مهمی بر زندگی ما داشته است؛ برای
نمونه، آمار شرکت‌های بیمه، ثابت می‌کند هنگامی که تصادفی رخ داده باشد، زنان
کمتر ریسک می‌کنند که از سمت چپ و راست خودروی حادثه دیده بگذرند. زاویه دید
گسترده آنها این امکان را می‌دهد که خودروهایی را که از طرفین به سمت آنان
می‌آیند، ببینند. آنان هنگام پارک کردن برای آنکه از عقب و جلو به چیزی نزنند،
نا توانند. به علت اینکه در زنان توانایی تجسم فضایی کمتر است. یک زن وقتی
بداند همسرش در دیدن چیزهایی که درست جلوی چشمش هستند، مشکل دارد، کمتر عصبانی
می‌شود. وقتی زنی به همسرش می‌گوید: همون جا توی کمد است، مرد باید حرف او را
باور کند و به جست و جو ادامه دهد.
توانایی دروغ سنجی زنان :
تحقیقات نشان می‌دهد که هنگام ارتباط رو در رو، سیگنال‌های غیر کلامی ٦٠ تا ٨٠
درصد از تأثیر پیام‌های ارسالی را دربردارند، در حالی که سیگنال‌های صوتی سهمی
حدود ٢٠ تا ٣٠ درصد دارند و ٧ تا ١٠ درصد باقی مانده به موضوع مطرح شده بستگی
دارد.سنسورهای پیشرفته یک زن، این اطلاعات را دریافت کرده و تجزیه و تحلیل می‌کند.زنان به خاطر توانایی مغزشان در انتقال سریع اطلاعات بین دو نیمکره مغز امتیاز
بارزی در برابر مردان دارند تا سیگنال‌های تصویری، حرکات بدن و دیگر سیگنال‌ها
را در کنار هم بچینند و در پایان، رمز را کشف کنند. به همین دلیل، کمتر مردی
موفق می‌شود رو در روی یک زن دروغ بگوید. اگر مردی بخواهد به زنی دروغ بگوید،
بهتر است از پشت تلفن، توسط نامه، در تاریکی مطلق و یا از زیر پتو این کار را
انجام دهد.

تفاوت‌های مغزی زن و مرد :


بیشتر مردان نمی‌توانند احساسات خود را نشان دهند. مغز مردان ساده، اما مغز
زنان پیچیده است. بخش چپ مغز مردها، هنگام صحبت کردن فعال می‌شود. اغلب برای
خانم‌ها این پرسش پیش می‌آید که چرا مردان اینقدر روی خاموش کردن تلویزیون
هنگام زنگ زدن تلفن اصرار دارند؟ زن‌ها با تعجب از خود می‌پرسند: چرا مردها
وقتی مشغول خواندن روزنامه یا دیدن تلویزیون هستند، نمی‌توانند سخنان همسر خود
را بشنوند؟
تقریبا همه زنان دنیا از نشنیدن‌های شوهرشان در رنج و عذابند. دلیل چنین ضعفی
این است که مغز یک مرد برای انجام یک کار در یک زمان شکل گرفته، زیرا فیبرهای
ارتباطی کمتری بین دو نیمکره مغزی او هست. اگر از مردی در حال مطالعه یک اسکن
مغزی بگیرید، خواهید دید او در این هنگام کاملا کر شده است! اما مغز زن برای
کارهای متفاوت در آن واحد شکل گرفته است و می‌تواند از هر دو نیمکره مغز خود
بهره ببرد. زن می‌تواند چند کار متفاوت را در یک زمان انجام دهد. مغز همیشه
فعال زن هرگز بی‌کار نمی‌ماند. او می‌تواند در یک زمان با تلفن حرف بزند، غذا
بپزد و تلویزیون ببیند. او می‌تواند در حال رانندگی آرایش کند، به رادیو گوش
دهد و با تلفن همراهش حرف بزند؛ اما اگر مردی در حال درست کردن غذا باشد و شما
با او صحبت کنید، ممکن است به دلیل از دست دادن تمرکزش بر نحوه درست کردن غذا
عصبانی شود.
تحقیقات جدید نشان داد که عملکرد مغز زنان نسبت به مردان تفاوت‌های اساسی
دارد. مغز زن به طور نامحسوسی کوچکتر از مغز مرد است که این موضوع به هیچ وجه
تأثیری بر توانایی و قابلیت‌های آنان ندارد. در سال ١٩٩٧ محقق دانمارکی، "برتن
پکن برگ" از بخش عصب‌شناسی بیمارستان دولتی کوپنهاگ ثابت کرد که مغز یک مرد به
طور متوسط، چهار میلیارد سلول بیشتر از مغز زن دارد. با این حال زنان عموما در
پاسخ به پرسش‌ها ٣ درصد بهتر از مردان عمل می‌کنند. در مغز بیشتر مردان، بخشی
برای جهت‌یابی وجود دارد. به همین دلیل، در جهت‌یابی مشکلی ندارند. در بخش‌های
گوناگونی از مغز زنان مرکز کلامی وجود دارد. مهارت کلامی آنان عالی است. به
ندرت برای پیدا کردن کلمه دستپاچه می‌شوند.
در سال ١٩٩٥ گروهی از دانشمندان به سرپرستی دکتر "بنت" و دکتر "سالی شای ویتس"در دانشگاه یل، آزمایش‌هایی را روی مردان و زنان انجام دادند تا دریابند در
کدام نقطه مغز قافیه ساخته می‌شود.با کمک "ام ـ آر ـ ای" این موضوع مورد تأیید قرار گرفت که در مردان نیمکره چپ
مغز برای زبان فعالیت می‌کند. در حالی که در زنان هر دو نیمکره فعال می‌شود.نیمکره چپ مغز یک دختر سریع‌تر از نیمکره چپ یک پسر رشد می‌کند؛ یعنی دختران،
بهتر و سریع تر از پسران صحبت می‌کنند، می‌خوانند و زبان خارجی فرا می‌گیرند.به همین دلیل، کلینیک‌های گفتار درمانی مملو از پسر است تا دختر. در پسران،
نیمکره راست مغز سریعتر از دختران رشد می‌کند؛ جایی که توانایی درک منطقی و
تجسم فضایی وجود دارد. پسران در ریاضیات، ساختمان سازی و حل مشکلات قویتر از
دختران هستند.
سرعت ارتباط بین دو نیمکره :
نیمکره چپ و راست مغز با رشته‌های عصبی به نام جسم پینه‌ای به هم متصلند. این
رشته امکان ارتباط و تبادل اطلاعات را ایجاد می‌کند. راجر کروسکی، عصب شناس
دانشگاه کالیفرنیا تأیید کرد که جسم پینه‌ای در مغز زنان نسبت به مردان
ضخیم‌تر است. به همین دلیل، ارتباط بین دو نیمکره در زنان ٣٠ درصد بیشتر از
مردان برقرار می‌شود. همچنین در زنان و مردانی که به فعالیت مشابهی مشغولند،
بخش‌های متفاوتی از مغز فعال می‌شوند.
اصول و تحلیل حرکات بدن :
از جمله مواردی که آلن به پوتین یاد داد، تأثیر حرکات بدن بود. مثلا طرز
نشستن، طرز قرار گرفتن سر و حرکات دیگر اعضای بدن، به ویژه در رفتار
سیاستمداران هر حالتی از بدن می‌تواند، نمایشگر بیانی خاص باشد که در خانم‌ها
و آقایان متفاوت است؛ مثلا گره کردن دست‌ها در حالت رو به پایین، حالتی از
راحتی و ریلکس بودن را نشان می‌دهد. یا هنگامی که سرتان را در موقع صحبت کردن
به آرامی تکان می‌دهید، این حرکت به معنای در کنترل داشتن آن شخص و محیط توسط
شماست.
یک کارشناس فروش هنگامی که در حال فروش جنسی است، اگر مشتری یک قدم به عقب
بردارد، به معنی عدم تمایل و انصراف از خرید است. به علت اینکه یا به خوبی
توجیه نشده یا رفتار قابل قبولی از فروشنده ندیده است؛ اما اگر مشتری یک قدم
جلو گذاشته یا سرش را به آرامی تکان دهد، احتمالا به این معنی است که توضیحات
فروشنده او را قانع کرده است. صحبت کردن مهارت اصلی خانم‌هاست؛ خانم‌ها در یک
زمان، همه با هم صحبت می‌کنند و در همان موقع، هم به سخنان یکدیگر گوش
می‌کنند؛ اما این توانایی برای مردان امکان پذیر نیست. مغز زنان مانند پدال
زدن دوچرخه با صحبت کردن انرژی می‌گیرد.
اگر خانم‌ها بخواهند با یک مرد صحبت کنند، باید به این نکته توجه کنند که تنها
یک مطلب را در یک زمان مطرح کنند؛ یک موضوع را بگویند و قطع کنند. اگر متوجه
شدند او مطلبشان را درک کرده است، آنگاه مطلب دیگری را مطرح کنند. این بدان
جهت است که مغز مردان در یک زمان تنها می‌تواند بر یک موضوع تمرکز کند. مواردی
را که آلن پیز در این سمینار (که به زبان انگلیسی بود) مطرح کرد، اصول مهمی در
روابط زناشویی قلمداد می‌شوند. یکی از شکایت‌های خانم‌هایی که به مراکز مشاوره
می‌روند، بی‌توجهی شوهران آنها به سخنانشان است.

10 واقعیت شگفت‌انگیز درباره فعالیت رسانه‌های اجتماعی در سال 2012

10 واقعیت شگفت‌انگیز درباره فعالیت رسانه‌های اجتماعی در سال ۲۰۱۲


رسانه‌های اجتماعی در فضای غیر رسمی تاثیراتی را به جا گذاشتند که رسانه‌های جمعی در فضای رسمی حتی رویا آن را به سر دارند! در ساده‌ترین حالت، هر روز بیشتر از ۲۹۴ میلیارد ایمیل فرستاده می‌شود که اگر قرار باشد این تعداد نامه‌ها از طریق پست ایالات متحده ارسال شود، حداقل ۲ سال طول می‌کشد!  دور نروید همین چند سال پیش در ایران نامه‌های عاشقانه زیادی رد و بدل می‌شد و حال فکر کنید این رقم از طریق سیستم پست زیان‌ده کشور ارسال شود!


امروز دیگر نمی‌توان چشمان خود را به روی تاثیر رسانه‌های اجتماعی بست بلکه واقعیات عجیبی را رقم زدند که در این پست تنها می‌خواهیم ۱۰ مورد که وب‌سایت getambassador جمع آوری کرده را باهم مرور می‌کنیم و حتی می‌توانید سوار لینک‌های این پست شوید و اطلاعات بیشتری درباره هر کدام بدست آورید:


۱- بیش از ۲ میلیون پست بلاگ هر روز نوشته می‌شود! برای نوشتن این مقدار در مجله تایم حداقل ۷۷۰ سال طول می‌کشد. (اینجا)

۲- اگر فیسبوک کشور بود. امروز سومین کشور بزرگ دنیا بود. (اینجا)

۳- در هر ثانیه دو کاربر جدید وارد لینکدین می‌شود! این رقم بیش از ۱۷۰ هزار کاربر در روز می‌رسد. (اینجا)

۴- هر روز بیش از دو میلیارد لایک در فیس بوک زده می‌شود! این عدد بیش از مقدار گونه‌های گیاهی است که ممکن است در یک سیاره موجود باشد! (اینجا)

۵- بیش از ۲۷۰ هزار دلار در دقیقه آنلاین هزینه می‌شود! (اینجا)

۶- بیش از ۷۵۰ میلیون کاربر شبکه‌های اجتماعی حداقل یک برند آنلاین را دنبال می‌کنند! این حداقل دوبرابر جمعیت ایالات متحده امریکاست. (اینجا)

۷- بیش از یک و نیم میلیارد کاربر آنلاین گفته‌اند که رویدادها را از طریق برندهای اجتماعی دنبال می کنند! این رقم ۲۰ درصد جمعیت جهان است. (اینجا)

۸- ۷۹ درصد از کاربران توییتر محتوای برندی که دنبال می کنند را حداقل یک بار توصیه کرده‌اند! (اینجا)

۹- در مجموع هر روز، کاربران بیش از ۲۰ هزار سال در فیس بوک وقت صرف می‌کنند. (اینجا)

۱۰- مبادلات از طریق تجارت اجتماعی ظرف مدت ۵ سال آینده به بیش از ۳۰ میلیارد دلار می‌شود! (اینجا)

منبع : http://socialmedia.ir


فرایند خلاقیت

فرایند خلاقیت


در رویکردی عمومی، نگاه به خلاقیت، منظری توسعه مدارانه و جهت گیری اثربخش را به همراه دارد. خلاقیت از دیرباز عنصری تماماً ذاتی و نهادینه شده و تقریباً موروثی قلمداد شده ولی آنچه که امروز به عنوان نگرش خلاقانه، طراحی خلاقانه، استعداد خلاق و بیشتر از همه تفکر خلاق موسوم است، پارادایمی فراتر از عنصری با رویکردی درونی است.









فرایند خلاقیت










در رویکردی عمومی، نگاه به خلاقیت، منظری توسعه مدارانه و جهت گیری اثربخش را به همراه دارد. خلاقیت از دیرباز عنصری تماماً ذاتی و نهادینه شده و تقریباً موروثی قلمداد شده ولی آنچه که امروز به عنوان نگرش خلاقانه، طراحی خلاقانه، استعداد خلاق و بیشتر از همه تفکر خلاق موسوم است، پارادایمی فراتر از عنصری با رویکردی درونی است. نگاه نوین به خلاقیت، آن را آموزش محور و پرورش مدار می داند و تقویت و فعلیت آن را در چارچوب شئون فکری و حوزه های عملی ممکن می شمارد.

● تعریف خلاقیت

کارشناسان، خلاقیت را «توانایی نگاه جدید و متفاوت به یک موضوع» (ورتهایمر ۱۹۴۵) «فهم بهتر و سازماندهی شده» (کلی و راجرز ۱۹۶۵) «حدس زدن یا منظم کردن فرضیه ها» (تورنس ۱۹۶۵) «فهم ناخودآگاه و هدایت شونده به سوی بینش های جدید» «توردوریکاردز ۱۹۸۸) «تولید ایده های جدید و مفید» (آمیلی ۱۹۶۶) «تفکر جانبی در برابر تفکر عمودی» (ادوارد دوبونو ۱۹۶۶) «تفکر واگرا در برابر تفکر همگرا» (گیلفورد ۱۹۶۶) «معرفی پدیده ها یا روش های جدید و توانایی خلق کردن با نیروی تخیل» (گات لوییس ۲۰۰۰) «ارائه رهیافت های جدید و غیرمعمولی و اثربخش» (پاپالیا ۱۹۸۸) و «برقرار کردن ارتباطات جدید» (استنبرگ و اوهارا ۱۹۹۷) تعریف کرده اند.

در نگاه ما «خلاقیت برایند نیروهای تخیلی و تعقلی فرد است که با استفاده از دانسته های قبلی و کشفیات جدید، قالب های ذهنی و محدودیت های فکری او را در هم می شکند و رهیافت هایی نو برای حل مسئله ارائه می دهد».

قوه تعقل و قوه تخیل انسان در دو سوی طیف ذهنی انسان قرار دارد و خلاقیت محصول پرورش متناسب و همگون این دو قوه است و چه بسا رشد ناهمگون یکی از این دو قوه انسان را به دام جمود فکری یا خیال پردازی و مالیخولیایی بیندازد.

خلاقیت بر دو پایه تصورات و تعقلات بنا نهاده شده است که برایند آنها منجر به تولید ایده های خلاقانه می شود و انسان های خلاق عموماً کسانی هستند که این دو قوه را به خوبی در وجودشان پرورش داده باشند و از برایند این دو در جهت مقاصد و اهداف خود استفاده کنند.

● تصورات مؤثر در خلاقیت

تصورات مؤثر در خلاقیت، عبارتند از:

▪ تصورات مثبت یا حدس زننده: تصوراتی که ما از چیزهای لذت بخش و اتفاقاتی که دوست داریم برایمان بیفتد در ذهن می سازیم. مانند تصورات بصری که به ما امکان می دهد هر تصویر فکری دلخواه را در مغز به وجود آوریم.

▪ تصورات بازسازنده:

تصوراتی که ما را قادر می سازند تا تصویرهای گذشته را به طور غیر ارادی در مغز خود بازسازی کنیم.

▪ تصورات ساختاری:

حس ذاتی برای تجسم اشکال سه بعدی و توانایی غریزی برای ساختن تصویری واضح و سه بعدی در مغز از نقشه ای مسطح، مانند قدرتی که هوانوردان را در فرود آوردن هواپیما به زمین در پروازهای بدون دید یاری می کند.

▪ تصورات جانشینی:

تصوراتی که به وسیله آنها می توانیم خود را به جای دیگران قرار داده و در غم ها و شادی های آنها شریک شویم.

▪ تصورات پیش بینی کنند:

تصوراتی که انسان را قادر می سازند تا در مورد آینده حدس زده و آن را پیش بینی کند.

● فرایند خلاقیت

بعد از تعریف خلاقیت و درک چیستی آن، می بایستی با فرایندی که برای دستیابی به راه حل های خلاقانه طی می شود، آشنا شویم. فرایند حل خلاقانه مسائل، دارای الگویی شش مرحله ای است.

۱) مرحله اول: حقیقت یابی

حقیقت یابی شامل گام های زیر است:

▪ تعریف مسئله: در این مرحله فرد مسائلی را که باید حل کند شناسایی و انتخاب می کند.

▪ آماده سازی:

جمع آوری و گزینش داده های مربوط به موضوع که این داده ها شامل دانشی که از قبل در ذهن وجود داشته به علاوه دانش هایی است که جدیداً برای حل خلاق مسئله جمع آوری می کنیم.

نکته ای که در مورد جمع آوری داده ها باید مورد توجه قرار گیرد این است که جمع آوری اطلاعات در حجم زیاد و با شیوه ای نامناسب، باعث عدم رشد خلاقیت می شود. جان لیتکس متخصص علوم تربیتی امریکا گفته است «اطلاعات ممکن است قدرت تصور را خفه کند» به همین دلیل، روش صحیح جمع آوری داده ها باید مورد توجه قرار گیرد. لذا باید «به حقایق برجسته در زمینه مربوطه پرداخته و بعد شروع به تدبیر فرضیات ممکن کنیم سپس دوباره به مرحله ابتدایی برگشته و تمام حقایق موجود در آن زمینه را مورد بررسی قرار دهیم» (ریمون کیوی و لوک وان کامپنهود ۱۹۸۸).

۲) مرحله دوم: پالایش

داده های جمع آوری شده نیاز به پالایش و طبقه بندی اساسی دارد تا اطلاعات سره از ناسره را از هم جدا کرده و میان اندیشه ها و مطالب مناسب و بیهوده تفکیک قائل شویم و آنهایی را که به درد نمی خورند در سطل زباله ای بزرگ بریزیم.

۳) مرحله سوم: تجزیه و تحلیل

در این مرحله، فرد در عمق اطلاعات دریافتنی به کنکاش و جست وجو می پردازد و مطابق با مسئله و هدفی که از حل مسئله دارد، از اطلاعات استفاده می کند. البته بخشی از این تلاش به صورت ناآگاهانه بوده و ذهن به طور ناخودآگاه به پردازش اطلاعات در ذهن می پردازد که به آن «دوره کمون» (والاس ۱۹۲۶) نیز گفته می شود.

۴) مرحله چهارم: ایده یابی

در این مرحله، به کمک داشته های ذهنی که در مراحل اول تا سوم طی فرایندهای ویژه ای جمع آوری و پردازش شده اند، فرد شروع به تولید ایده های خلاقانه می کند که شامل گام های زیر است:

▪ ایجاد ایده ها: تدبیر ایده های آزمایشی موقت به عنوان سرنخ های ممکن

▪ پروراندن ایده ها: این مرحله با انتخاب مفیدترین ایده های حاصله و افزودن یا تغییر و ترکیب آنها که منجر به ایجاد ایده های جدیدتر و متکامل تر می شود انجام می پذیرد.

۵) مرحله پنجم: راه حل یابی

این مرحله شامل دو گام زیر است:

▪ ارزشیابی فرد: فرد از این طریق بهترین ایده های تولید شده را انتخاب می کند.

▪ گزینش: انتخاب راه حل نهایی از میان ایده های گزینش شده و پیاده سازی آن

۶) مرحله ششم: بازخوردگیری

این مرحله، پس از پیاده سازی ایده هایی که در مرحله پنجم گزینش شد، صورت می گیرد. با گرفتن بازخورد مناسب ضعف ها و کاستی های ایده ها مورد بررسی قرار گرفته و با استفاده از تجربیات عملی، ایده ها متکامل تر و عملی تر می شوند.

طی این مراحل، در مرحله اول تا سوم فرد با استفاده از نیروی تعقل به جمع آوری اطلاعات و بازپروری آنها می پردازد. در مرحله چهارم که اوج تعامل قوه تفکر و تخیل است و باید آن را هنگامه بروز جوانه های خلاقیت در ذهن آدمی دانست، با استفاده از قدرت تصور و خیال پردازی و با کمک داده های پردازش یافته مراحل قبل، ذهن موفق به ابداع ایده های درخشان می شود. در مرحله پنجم و ششم به کمک قوه داوری و قضاوت که خود از شئون تفکر است و پیشتر در مورد آن توضیح داده شد، بهترین و عملی ترین راه ها را انتخاب و با گرفتن بازخورد مناسب به کمک تفکر علت و معلولی و قضاوتی، یافته های ذهنی را به راه حل های عملی و کارامد تبدیل می کنیم.

● ویژگی های افراد خلاق

افراد خلاق عموماً ویژگی های دارند که آنها را از سایر مردم متمایز می کند. این ویژگی ها که همان ظهور و بروز نیروهای تفکری و تخیلی انسان در منظر و دیدگاه دیگران و تحقق عملکردهای آنها در عالم خارج است، عبارتند از:

▪ هوش:

افراد خلاق، همواره به اندازه کافی از هوش برخوردارند. یعنی لزوماً انسان های دارای هوش بالا، انسان های خلاقی نیستند. بلکه کسانی خلاق هستند که توانسته اند هوش خود را به نحو مطلوبی تربیت و سازماندهی کنند.

▪ سیالیت فکری:

از توانایی ایجاد سریع تعداد زیادی ایده برخوردار است.

▪ انعطاف پذیری ادراکی:

توانایی دست کشیدن از یک قاعده و قانون و چارچوب و یافتن چارچوب های جدید را دارند. به بیانی دیگر، ذهن آنها بهتر و سریع تر می تواند قالب شکنی کند و به الگوهای جدید دست یابد.

▪ ابتکار:

توانایی و تمایل به ایجاد جواب های غیرمعمول و مرسوم را در واکنش به محرک های محیطی دارند. تنوع طلبی و بیزاری از انجام کارها به صورت روتین از دیگر خاصیت های این ویژگی است.

▪ استقلال رأی و داوری:

به خود متکی بودن و سنجش افکار و ایده ها بر مبنای منطق و استدلال به دور از وابستگی ها و غوغا سالاری ها و عدم تمایل به همرنگی با جماعت از دیگر ویژگی های این افراد است.

▪ اعتماد به نفس:

به توانایی خود اعتماد و باور دارند و تصویری واقعی از امکانات و حدود توانمندی های خود دارند.

▪ خطرپذیری: از انتقاد و شکست ترسی ندارند و اشتباهات را فرصت هایی برای یادگیری تلقی می کنند.

▪ تمرکز ذهنی:

به طور فعال و پر تلاش، هم از نظر ذهنی و هم از نظر عملی، به ایده می پردازند.

▪ دانش: افراد خلاق، سال های زیادی را برای کسب دانش و تسلط بر موضوع مورد علاقه خود صرف می کنند و علاوه بر آن همواره در حال توسعه دائمی دانش وآگاهی خود هستند.

▪ پیشینه تاریخی:

افراد خلاق، عموماً در زندگی دچار رخدادهای متنوعی بوده اند و بعضاً فقدان های بزرگی نظیر والدین یا امکانات مالی داشته اند. این فقدان ها عموماً موجب برانگیختن احساس نیاز شده و فرد را واداشته اند تا در جهت رفع نیاز خود به راه حل های خلاقانه بیندیشد.

▪ نیاز به کسب موفقیت:

افراد خلاق نیاز دارند در کسب هدف های خود، به موفقیت هایی دست پیدا کنند. این نیاز منبعی قوی و دلگرم کننده برای تلاش مضاعف فرد در زمینه دستیابی به راه حل های تازه، ریسک پذیری بیشتر و تمرکز قوی تر بر روی موضوع است.

● موانع بروز خلاقیت

شاید اولین سؤالی که بعد مطرح شدن بحث خلاقیت و ویژگی های انسان های خلاق به وجود می آید، این باشد که به رغم اینکه تقریباً تمام انسان ها دارای دو قوه تفکر و تعقل هستند، چرا عده ای خلاق و سرشار از ایده های نو و بدیع هستند و گروهی دیگر بیابان لم یزرعی هستند خالی از هر گونه نسیمی که اندکی بوی تمایل برای کارهای جدید، نو، متنوع و متفاوت از گذشته را دارد؟ پاره ای از این دلایل عبارتند از (آبایی ۱۳۸۲):

▪ گمان اینکه مسئله تنها یک راه حل درست دارد

▪ سعی بر اینکه همیشه منطقی باشیم

▪ طاعت بی چون و چرا از قوانین

▪ ترس از ابهامات و علاقه به مشخص بودن همه چیز

▪ اصرار بر اینکه همیشه عملی فکر کنیم

▪ ترس از شکست و پرهیز از انجام کارهای مخاطره انگیز

▪ عدم تفریح و سرگرمی

▪ تخصص پیدا کردن تنها در یک کار

▪ ترس از احمق جلوه داده شدن توسط دیگران

▪ اعتقاد نداشتن به اینکه می توانیم خلاق باشیم

● راه های پرورش خلاقیت

پیش تر گفته شد که خلاقیت، برایند نیروهای تعقلی و تخیلی انسان است که قالب های ذهنی را می شکند و ایده های نوآورانه را به ذهن متبادر می سازد. بنابراین، به خاطر پرورش خلاقیت باید کارهایی انجام دهیم که از طرفی دانش و تجربه ما را که به عنوان ماده خام خلاقیت هستند بالا ببرد و از طرف دیگر شیوه تفکر ما را اصلاح و هدایت کند و از سویی قدرت تخیل ما را بهبود بخشیده و امکان تصورسازی به ما بدهد.

می دانیم که خلاقیت نوعی تکاپوی فکری و ذهنی برای دست یابی به اندیشه های بدیع است. پس کارهایی که بتواند ذهن را در این راستا به تکاپو وا دارد و به ما فرصت اندیشیدن و تبلور آن را در جهان خارج بدهد، موجب افزایش خلاقیت می شود.

▪ تجربه:

غنی ترین منبع سوخت و عاملی است که موجب می شود انسان بتواند ایده های خلاقانه ارائه بدهد.

تجربه را می توان از انجام کارهای متنوع و مخاطره انگیز، مسافرت مخصوصاً با شرایط سخت و مصیبت بار و به مکان های دور افتاده، تماس های شخصی با دیگران بویژه کودکان، خواندن شرح حال افراد، تماشا کردن تلویزیون، گوش کردن رادیو و ... به دست آورد.

▪ بازی های فکری:

حل معما، جدول، شطرنج، کلمات متقاطع، بیست سوالی ها، بازی در هوای آزاد، حل مسائل ریاضی بخصوص مسائل هندسه و احتمال که نوعی ورزش ذهنی هستند در تقویت قدرت تفکر موثرند.

▪ کوشش زیاد:

آنچه موجب خلاقیت می شود، لزوماً هوش و نبوغ فوق العاده نیست بلکه کوشش مضاعفی است که افراد خلاق انجام می دهند تا مغز را به تصور وا دارند. سخت کوشی و عادت کردن به کار و تلاش ما را در هنگام تولید ایده های خلاقانه یاری می کند.

▪ دانش:

بروز ایده های نو نیاز به دانش فراوان دارد. در حقیقت دانش ماده اولیه تصورسازی است توسعه دائمی دانش و اطلاعات وسیع در بروز ایده های خلاقانه نقش بی بدیلی دارند.

▪ روحیه پرسش گری:

تقویت روحیه پرسش گری و اینکه انسان از طرح سوال های به ظاهر کودکانه واهمه نداشته باشد و سوال های چالش برانگیز مطرح کند، باعث پرورش کنجکاوی در انسان می شود و ساختارشکنی قالب های ذهنی را تسریع می کند.











نویسنده : حسن پولادی رضا قرائی پور
پانوشت ها:
۱) Lateral Thinking
۲) Edward Debono
منابع:
«مقدمه ای بر علم خلاقیت شناسی بر دانش و نوآوری» سید مهدی گستان هاشمی، جهاد دانشگاهی واحد صنعتی اصفهان، چاپ اول تابستان ۱۳۸۲
«هنر خلاقیت در صنعت و فن» اوژان فانژه، حسن نعمتی، انتشارات امیر کبیر چاپ اول ۱۳۶۴
«خلاقیت و نوآوری در انسان ها و سازمان ها» تیمور آقافیشانی انتشارات ترمه چاپ اول ۱۳۷۷
«پرورش استعداد همگانی، ابداع و خلاقیت» الکس.اف. اسبورن، حسن قاسم زاده، انتشارات نیلوفر چاپ اول ۱۳۶۸
«مبانی سازمان و مدیریت» علی رضائیان، انتشارات سمت، چاپ چهارم ۱۳۸۲



منبع : ماهنامه صنعت خودرو

تبدیل آینده به فرصت

تبدیل آینده به فرصت
 گلن هایمسترا بنیانگذار و صاحب پایگاه اینترنتی future.com است. یک آینده‎شناس در سطح بین‎المللی، که برای دو دهه به ارائه مشاوره به سازمانها و موسسات دولتی و غیر دولتی پرداخته است. او در سال ۲۰۰۶ کتابی با عنوان «تبدیل آینده به فرصت» توسط انتشارات جان وایلی (John Wiley) منتشر کرد. قبل از آن نیز در خلق اثری تحت عنوان «رهبری استراتژیک: دست‌یابی به آینده مطلوب» همکاری داشت.

مقاله حاضر منتخبی از سخنرانی گلن هایمسترا است که در کنفرانس NADCA CEO 2006 در قالب دو بخش ارائه شده است. در حالی‎که بخش اول مروری بر تمایلات شکل دهنده آینده دارد، بعضی از مدلهای برنامه‎ریزی که می‎تواند در برآورد فرصتها و چالشهای آینده مؤثر باشد، در بخش دوم مطرح شده است.


بخش اول

در سال ۱۹۹۳، روی جلد مجله فرچون داستانی مصور چاپ شد که به طور خاص یک اثر هنری هوشمندانه به شمار می‎رفت. در این تصویر بیننده شاهد سه دایناسور مکانیکی بود که نام این سه شرکت بر پلاک‌های آنها دیده می‎شد: Sears، IBM و General Motors. به این ترتیب طراح خاطر نشان می‎ساخت که حتی این سه شرکت با عظمت ‎مانند دایناسورها در معرض خطر انقراض قرار دارند.

در فضای تجاری قرن بیست و یکم هر شرکتی و هر رهبری با این سوال مخاطره آمیز مواجه است: «چگونه می‎توان از آینده‎ای شبیه یک دایناسور آن‎طور که روی جلد مجله فرچون نشان داده شده است خودداری کرد؟»

پاسخ به این سوال در پس مدلهای ذهنی، مهارت در دوراندیشی نسبت به آینده و تبدیل درسهای گرفته شده از این دوراندیشی به واکنشهای فوری و هوشمندانه نهفته است. داشتن دوراندیشی به معنای بازنگری مفهومی در برنامه‎ریزی استراتژیک، کشف نیروهای شکل دهنده آینده و اعمال ابزاری خاص در اخذ تصمیم استراتژیک به نحوی موثر است. اگر شرکتی این رویه را دنبال کند، این شانس را خواهد داشت که نه تنها مغلوب آینده نشود، بلکه خود شکل دهنده آن نیز باشد. شرکتی که به این نحو عمل می‎کند کشف می‎نماید که چگونه می‎توان آینده را به فرصت مبدل ساخت.


بازنگری مفهومی در برنامه‎ریزی استراتژیک


در اواخر دهه نود میلادی برنامه‎ریزی استراتژیک گرفتار بدنامی شد. زندگی در عصر اینترنت در شرایطی که رشد و توسعه اقتصادی به اوج خود رسیده، این باور را به‎وجود آورد که مرگ برنامه ریزی فرارسیده است، چرا که همه چیز با سرعت بسیار زیاد در حال تغییر بوده و راز دست‌یابی به موفقیت در گرو سرعت و زیرکی است. ناکارآمدی در مورد ایده دوراندیشی، که حتی از بدو پیدایش هم آن‎قدرها عمومیت نیافت، بیشتر نیز بود.

هر رهبر و مدیر تجاری، در عمل برنامه ریزی به شیوه معمول را تجربه کرده است. در این شیوه برای مدت سه روز همه کارها تعطیل و صرف برنامه‎ریزی می‎شود. نخست، گزارشی از عملکرد شرکت در مورد اهداف گذشته ارائه می شود و سپس تهدیدها و فرصتهای موجود در یک، دو یا سه سال آینده مورد بحث و بررسی قرار می‎گیرند. بر همین اساس اهداف جدید تنظیم و تدوین می‎شوند. در نهایت با هدف تحقق پذیری و یافتن تاکتیکهایی برای اجرای اهداف جدید، انتصابات و تقسیم وظایف صورت می‎پذیرد. به این ترتیب هر کسی با خیال راحت و خرسند از اتمام فرایند برنامه‎ریزی یک نفس عمیق می کشد و به این ترتیب دیگر هرگز نام ونشانی از اهداف جدید، حداقل تا فرا رسیدن یک تعطیلات سه روزه دیگر در سال آینده، شنیده نخواهد شد.

در مورد شرکتهای کوچک حتی ممکن است وقت و بودجه‎ای به این شیوه برنامه‎ریزی هم اختصاص نیابد. در این شرکتها برنامه در واقع همان امور روزمره و به اصطلاح هر چه پیش آید بوده و هر فردی امیدوار است در صورت بروز تغییرات بتواند به اندازه کافی خوب و سریع واکنش نشان دهد.

این شیوه برنامه‎ریزی استراتژیک چه اجرا بشود یا نشود، به هیچ وجه استراتژیک نبوده و اصلاً برنامه‎ریزی مؤثر و کارآمدی نیست. به عبارت دیگر یک برنامه‎ریزی بلند مدت مؤثر دارای سه مرحله جداگانه است: ابتدا تفکر استراتژیک که عبارت است از تفکری عمیق نسبت به آینده، فرای آن چیزهایی که در ظاهر به چشم می‎آیند و به نظر می‎رسند؛ مرحله دوم تصمیم‎گیری استراتژیک نام دارد و همان مرحله اخذ تصمیمات با هدف حرکت شرکت در راستایی است که آن‎را متحول، بهتر و موفقتر سازد؛ در پایان هم نوبت به برنامه‎ریزی می‎رسد که عبارت از برداشتن گامهای کوچک اما پیروزمندانه به گونه‎ای است که شرکت به سمت و سوی جدید و مطلوب حرکت کند.


تفکر استراتژیک- گام آینده‎شناسی


تناقضهای زیادی در مورد آینده وجود دارد. دنیا بسرعت تغییر می‎کند. به نظر نمی‎رسد که هیچ چیزی تغییر کند. رقابت خارجی به مرگ اقتصاد آمریکای شمالی می‎انجامد. توسعه جهانی سبب ایجاد فرصتها و بازارهای جدید مهمی خواهد شد و بسیاری موارد دیگر. افرادی که نسبت به این مسائل بی‎توجهند به طور مستمر از آثار ناشی از تعامل این تناقضها دچار بهت و حیرت خواهند شد. بنابراین نخستین گام برای دست‌یابی به یک برنامه‎ریزی بلند مدت کارآمد، داشتن نگاهی با زاویه دید و دامنه وسیع نسبت به آینده است.

دو متفکر برجسته در زمینه تفکر استراتژیک، گری همل و سی کی پراهالاد، زمانی این بحث را مطرح ساختند که مدیران ارشد شرکتها باید ۲۰ درصد از وقتشان را به ترسیم و توسعه تصویری از آینده دور اختصاص دهند. سوال اینجاست که این آینده تا کجا امتداد دارد؟ به طور حتم مدت آن بیش از پنج سال و حتی بیشتر یعنی در حدود یک یا دو دهه است. مسئله تعیین دقیق و جزئی وقایع آینده در ده یا بیست ساله آینده و حتی این‎که شرکت در طی این مدت چه کاری انجام خواهد داد نیست. در مقابل آنچه باید انجام شود، داشتن نگاهی به آینده‎های دور با هدف افزایش خلاقیت و ایمنی در برابر حوادث و رخدادهای حیرت‎انگیز و غیرقابل پیش‎بینی است. چنانچه تلاش در ایجاد چنین تفکر استراتژیک دامنه‎داری صورت گیرد، چه چیزهایی می‎تواند در سرمایه‎گذاری در صنایع مختلف مورد توجه قرار گیرد؟ در اینجا به نمونه‎هایی اشاره شده است.

بخش دوم


مسئله جمعیت: کودکان دوره انفجار جمعیت در آمریکای شمالی حالا به دهه شصت زندگی خود رسیده­اند. در آینده­ای نه چندان دور تعداد افرادی که در این محدوده سنی قرار دارند از مرز چهل میلیون خواهد گذشت. به دنبال آنها نسل ایکس (به‎طور خاص به افرادی که در بازه زمانی بین سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۸۰ متولد شده‎اند، اشاره دارد.) قرار دارند که تعدادشان چند میلیون کمتر از آنهاست. این اختلاف زیاد در تعداد جمعیت این دو نسل باعث خواهد شد نسل انفجار جمعیتی‎ها (Baby boomers) به دلیل نبود منابع مالی و مستمری کافی نتوانند از یک آسایش کافی در دوران بازنشستگی خود بهره‎مند باشند. بنابراین آنها نیاز دارند و اصلاَ خودشان به شدت خواستار آنند که کار کنند. این در حالی است که خط مشی منابع انسانی در یک شرکت اغلب در راستای زود از رده خارج کردن نیروی کاری است تا بر اساس نگه‎داشتن آنها برای بلند مدت. بنابراین لازم است که طی پنج سال آینده و پس از آن تغییری در این سیاستها اعمال شود.

به دنبال نسل ایکس نوبت به اهالی عصر دیجیتال می‎رسد. این نسل در برگیرنده گروه وسیعی از افراد جوان است که از اوایل دهه هشتاد به بعد متولد شده‎اند. این نسل با کامپیوتر، اینترنت و وسائل ارتباط جمعی بزرگ شده‎اند. آنچه آنها از انقلاب فناوری اطلاعات کسب می‎کنند فرای تصور ماست. چنانچه شرکتی متوجه این موضوع باشد، از آن به عنوان اهرمی برای بالا بردن سطح تکنولوژیک خود بهره خواهد برد. جمعیت این نسل بسرعت به سوی جهانی شدن می‎رود. همین واقعیت سبب از بین رفتن مرزها و موانع در حرکت کار، تولید و ایده می‎شود. از این رو درون‎سپاری، برون‎سپاری و یافتن مسیر و مکان مناسب ضرورت می‎یابد.



فناوری اطلاعات


در بحث از فناوری اطلاعات (IT)، باید گفت با وجود اینکه زمان پیدایش آن به دهه نود بازمی­گردد اما حقیقت آن است که انقلاب در عرصه اطلاعات تازه آغاز شده است. توان محاسباتی یک تلفن همراه امروزی برابر با یک رایانه شخصی در سال ۲۰۰۰ است. در حالی‎که هیچکس قادر نیست بگوید چه موقع هوش مصنوعی در عمل تحقق می‎یابد، اما هر روز شاهد تقویت و رشد هوشمندی در امور مختلف هستیم. هر فرایند، هر قطعه از یک دستگاه و هر محصولی از سطح هوشمندی بالاتری برخوردار می‎شود. بهتر است این مسئله را به عنوان دانشی دانست که به هر چه انجام یا ساخته می‎شود اضافه می‎گردد. مزیت از آن محصولات و فرایندهایی است که بیشترین میزان دانش را در درون خود قرار داده‎اند، دانشی که برای مشتری قابل دسترسی و مشاهده باشد.


فناوری نانو


هیچ پیشرفت تکنولوژیک تا به این حد سبب تغییر صنایع قالب‎سازی و قالب‎ریزی نخواهد شد. نباید گفت که این صنایع جایگزین پیدا خواهند کرد. فناوری نانوچیست؟ دو پاسخ وجود دارد. اول، توانایی مشاهده ساختار مولکولی و اتمی مواد و چگونگی نحوه ایجاد و نیز عملکرد آنها در کنار یکدیگر است. دومین پاسخ، که هنوز بالقوه است و فعلیت نیافته، عبارت از توانایی ساخت مواد نوین به صورت اتم به اتم و یا مولکول به مولکول است. اگر مورد دوم در عمل تحقق یابد همه فراورده‎ها در یک چشم به هم زدن تغییر خواهند کرد. اما تولید مولکولی بسیار مشکل و پیچیده بوده و در هر صورت تحقق آن ممکن است دهه‎ها به طول انجامد. با این حال اولین قابلیت فناوری نانو صنایع قالب‎سازی و قالب‎ریزی را عمیقاً دستخوش تغییر کرده و این هم به خاطر دیدن درون مواد در هنگام ساختشان است. درک و قابلیت کنترل و هدایت ساختار کریستالی آلیاژها و فلزات در قالب‎سازی به معنای دقت بیشتر و نیز قابلیت ایجاد ساختارهای بزرگتر به همان خوبی ساختارهای ریزتر است. کارآییهایی مانند این مورد به معنای آن است که فناوری نانودر خدمت صنعت قرار گرفته و حتی سبب شده است که نامی برای محصولات تولیدی انتخاب شود که نشان دهنده استفاده از فرایندهای نانوتکنولوژیک در ساخت آنهاست.

چین و جهان


دنیا هرگز پدیده‎ای مشابه کشور چین به خود ندیده است. کشوری با یک میلیارد و سیصد میلیون نفر جمعیت، یک نرخ رشد اقتصادی سالیانه ۱۰ تا ۱۲ درصدی و فارغ‎التحصیلانی پنج برابر همه دانشکده‌های ایالات متحده آمریکا. در این کشور تعداد کسانی که انگلیسی صحبت می‎کنند پنج برابر بیشتر از جمعیت انگلیسی زبان ساکن در آمریکای شمالی است. مهمتر از همه آنکه کشوری است که قصد ندارد در سطح نیروهای کار با آمریکای شمالی به رقابت بپردازد بلکه بر آن است تا در رقابت با شرکتهای آمریکایی از آنها جلو بزند. آنها بسیار تمایل دارند که در میانه قرن بیست و یکم در عرصه علم و فناوری سردمدار باشند و شرکتهایی ایجاد کنند که هر کسی خواهان کار برای آنها باشد. آنها به هند و دیگر کشورهای کمتر موفق اما با رویاهای مشابه همچون روسیه، برزیل و امثال اینها پیوسته‎اند.

در این کشورها، بویژه چین و هند، صنعت‎گرانی هستند که خود نمونه دیگری از تناقض در آینده به شمار می‎روند؛ رقابتی بزرگ، فرصتی بزرگ. آموختن اینکه در مواجهه با این بازیگران بین‎المللی در آینده‎ای نه چندان دور و قابل پیش‎بینی بتوان با آنها، در میانشان و در صورت لزوم در رقابت با ایشان کار کرد، برای مدیران یک شرکت صلاحیتی کلیدی خواهد بود.


بحران جوی و تحول در حوزه انرژی


از دیدگاه عمومی، در مورد بحثهایی که سالهاست درباره دو مسئله گرم شدن کره زمین و انرژی در عصر آینده مطرح است، سال ۲۰۰۶ یک نقطه تحول به شمار می‎رود. در هر دو مورد، می‎توان متقاعد شد که در این سال بحث به این صورت که « آیا اصلاً این موارد حقیقت دارد؟» به اینکه «چگونه باید با آنها مواجه شد؟» تغییر یافته است.

بروز بحران جوی یک حقیقت است. از میان ۲۱ سالی که به عنوان گرمترین سالها ثبت شده‎اند، ۲۰ مورد آن مربوط به ۲۵ سال گذشته است. بر اساس مشاهدات و بررسیهای انجام شده هر سال جنگلهای بیشتری در معرض نابودی اکولوژیک قرار گرفته، ضخامت و اندازه یخهای قطبی کاهش یافته، شدت طوفانها افزایش یافته‌اند و بسیاری ویرانیهای مشابه دیگر در طبیعت رخ می‎دهد. اندازه‎گیری میزان گازکربنیک و دیگر گازهای گلخانه‎ای ثابت می‎کند که سطح آنها افزایش یافته و اینها همه ناشی از زندگی صنعتی و سوزاندن سوختهای فسیلی است. بنابراین در واکنشی منطقی، شهرها، صنایع و شرکتها این سوال را برای خود مطرح می‎سازند که چگونه می‎توان با افزایش بازده در استفاده از انرژی، میزان کربن خروجی را کاهش داد و در عین حال عملکرد خود را به سطح مطلوب ارتقا بخشید.



سناریوی برنامه‎ریزی

مدیریت و کادر رهبری یک شرکت چگونه به درک درستی از اوضاع و گرایشهای پیچیده آینده در دنیا دست می‎یابند؟ یک روش دست‌یابی به استنباطی درست، پذیرفتن استفاده از یک ابزار برنامه‎ریزی تحت عنوان سناریوی برنامه‎ریزی است. استفاده از این ابزار در حرفه‎های مختلف بیش از سه دهه متوالی، این شناخت را ایجاد کرد که آینده به‎طور ذاتی دچار عدم قطعیت است و به این ترتیب تفکر استراتژیک که مبتنی بر عدم ثبات و تغییر مداوم یک ایده یا یک پیش‎بینی است، به وجود آمد. در اینجا چندین حالت محتمل برای آینده ترسیم می‌شود و بسط می‎یابد. برای هر سناریویی، فرضهای مختلفی در نظر می گیرند و بعد عواملی را که حکایت از تحقق یک سناریوی خاص دارند تعیین می‎کنند. در ادامه هم یک فهرست از پاسخهایی که شرکت قابلیت ارائه آنها را دارد تهیه می‎شود. از این رو، هنگامی که آینده به زمان حال تبدیل شد، شرکت بهتر می‎تواند موقعیت رقابتی خود را حفظ کند و از غافلگیری کامل اجتناب جوید.

تصمیم‎گیری استراتژیک


تفکر استراتژیک، ترسیم تصویری از آینده از طریق سناریوی برنامه‎ریزی و دیگر ابزار، تنها یکی از سه گام ضروری برای دست‌یابی به یک برنامه‎ریزی بلند مدت موفق است. گام دوم که عموماً مشکلترین گام بوده، تصمیم‎گیری استراتژیک است. این کار مشکل است چرا که باید سرانجام یک مورد خاص (می‎تواند یک چشم‎انداز، ماموریت و یا یک استراتژی باشد) انتخاب شود. درست در همین زمان، اینکه بتوان به اندازه کافی زیرک و انعطاف‎پذیر بود و در صورت لزوم یک شبه تغییر جهت داد، هم بخشی از طرح بازی محسوب می‎شود. به بیان دیگر هیچگاه یک چشم‎انداز دائمی یا استراتژی‌های همیشگی وجود ندارد.

برنامه‎ریزی استراتژیک؛ اولین گامهای پیروزی


سومین و آخرین گام در یک برنامه‎ریزی بلندمدت کارآمد به هیچ‌وجه نیازمند یک زمان طولانی نیست. این تصور اشتباهی است که افراد اغلب به آن دچارند. در یک برنامه‎ریزی استراتژیک اگر گامهای اول و دوم یعنی تفکر استراتژیک و تصمیم‎گیری استراتژیک به بهترین شکل ممکن برداشته شوند، آنگاه فرایند برنامه‎ریزی بسیار کوتاه مدت بوده و بسته به مورد از شش هفته تا در نهایت شش ماه برای آن کافی خواهد بود. کار بسیار آسان است. تنها کافی است این سوال را مطرح ساخت که «چه کارهایی، که لزوماً هم شروعشان نباید در آینده‎ای نزدیک باشد، ما را به سمت هدف استراتژیک انتخابی خود سوق می‎دهد؟» اگر شرکتی بداند در کجا قرار گرفته است و به کجا باید برود و آنچه که باید انجام دهد چیست، به طور بالقوه یک برنامه بلند مدت توانمند دارد که حتی ممکن است از آنچه که به نظر می‎رسد ساده‎تر باشد.


تبدیل آینده به فرصت


یک یا دو دهه آینده چالشهای بیشتری را برای صنعت پیش‎بینی می‎کند؛ تغییرات بیشتر و فرصتهای بزرگتر نسبت به تمام دوره‎های تاریخی قبلی. کسانی که بتوانند خارج از چارچوبهای سنتی رایج بیاندیشند و یک برنامه‎ریزی بلند مدت کارآمد توام با یک عملکرد کوتاه مدت متناسب داشته باشند، افرادی هستند که آینده را به فرصت تبدیل می‎سازند.

منبع : وب سایت آینده نگری

زلزله سفید

زلزله سفید

 اگر این نوشته را نخوانید و برای هفت نفر نفرستید

پس از هفت روز هیچ اتفاقی نخواهد افتاد

حتی پس از هفت سال هم اتفاقی نخواهد افتاد

اما پس از هفتاد سال، جامعه ای خواهیم داشت که به هیچ شکل به آن مباهات نمی توانیم کرد.

زلزله که می آید، برای چند روز عزادار میشویم. برای تصویر کودکی که تکه نانی در دست دارد، اشک میریزیم. تصویر پروفایل خود را به نقشه ایران تغییر میدهیم. خون میدهیم و لباس هدیه میکنیم. زلزله طبیعی، را میتوان زلزله سیاه نامید. زلزله ای که دیده میشود و همه را می ترساند.

اما زلزله سفید نیز وجود دارد: زلزله اقتصادی. تحمل زلزله اقتصادی برای همه ما سخت است. اما برای کودکان بسیار سخت تر است. فشارهای اقتصادی مانند یک زلزله، آینده کودکان هموطن ما را تخریب میکنند. این زلزله، در مسیر کودکان رو به سوی آینده شکافهای عمیقی ایجاد میکند و  آوار رنج ها و گرفتاری ها را بر سر آنها  فرو میریزد.

زلزله سفید مانند یک شبح است. در هیچ تصویری دیده نمیشود. اما آینده یک کودک را تخریب میکند بی آنکه این خرابی ها دیده شود. خانه اگر تخریب شد، بازسازی میشود اما آینده تخریب شده را نمیتوان دوباره از نو ساخت.

همه ما دوست داریم برای دیگران فرصت رشد و پیشرفت فراهم کنیم. همه ما میدانیم که میلیونها کودک در کشور ما، صرفاً به دلیل نداشتن امکانات مالی، از ادامه تحصیل باز میمانند. کسانی که میتوانند بخشی از آینده این خاک باشند. اما شاید شما هم مثل من همیشه خودتان را به بهانه های مختلف قانع کرده باشید: اینکه چنین کودکانی را نمیشناسیم و اینکه به موسسات اعتماد نداریم و  اینکه از کجا معلوم به دست فرد درستی برسد و اینکه خودم ده ها مشکل و اولویت دارم و ده ها دلیل دیگر.

پس از آشنایی با بنیاد کودک، تمام این بهانه ها برای من رنگ باختند. با کمک به بنیاد کودک، شما بهره و سود نمیگیرید، قرعه کشی در کار نیست. حتی شما هیچ جا معرفی نمیشوید و به شما لوح تقدیر نمیدهند. اما خیالتان راحت است و مطمئن هستید که بنیاد کودک ۱۸ سال حضور رسمی و قانونی دارد. حسابرسی شفاف دارد. به شما این امکان را میدهد که کودکی را که میخواهید کفالت کنید، خودتان انتخاب کنید یا حتی او را ببینید. گزارش تحصیلی او را به شما ارائه میدهد و ده ها امکان دیگری که «امنیت» سرمایه گذاری معنوی شما را تضمین میکند.

در این روزها که همه از من می پرسند پولهایمان را جمع کرده ایم، سکه بخریم یا دلار تا ارزشش بهتر حفظ شود؟ میگویم هر چه میخواهی بخر، اما بیا بخش کوچکی از آن را برای «بنیاد کودک» کنار بگذاریم. تا علاوه بر ارزش داراییهایمان، ارزش خودمان هم به عنوان یک انسان حفظ شود. خواهش میکنم برای چند دقیقه به سایت www.childf.org سر بزنید و این متن را نیز به اشتراک بگذارید. این حداقل کاری است که میتوانیم بکنیم...

نویسنده : محمدرضا شعبانعلی